فصل هايي براي بعد

ساخت وبلاگ
ايستاده ام و دارم به عمق متعفن چاه دستشويي نگاه مي كنم. عمقش را هميشه حدس زده ام. اگر دبستاني بودم حتم دارم چوبي چيزي براي اندازه گيري اش پيدا مي كردم. اما من دبستاني نيستم. چوب نمي اندازم توي چاه، حدس مي زنم و معمولا حدس هام پيش خودم مي ماند. چه چاه عفن ِ خانه باش چه روزهام. حوالي اين فكرهام كه نگاهم مي افتد به سوسك كوچكي كه انگار طبيعت كمكش كرده باشد شبيه بند جرم گرفته كاشي به نظر بيايد، اما خودش بر خلاف طبيعتش رفته ايستاده وسط كاشي، جايي كه بندي نيست. با كثافت اشتباهش نگرفته ام (من جزئيات را گاهي خوب مي فهمم) و شلنگ را سرگردانده ام سمتش.  قل مي خورد (اغراق) سمت چاه چوب نخورده و من كمي آن طرف تر سنگيني ام را روي فرنگي مي اندازم و فكر مي كنم به اين چند روز. فكر مي كنم به قرار دوم دوست همجنس هفت شنبه و  خودم مي آورم كه ديگر بچه نيستم
برچسب‌ها: ندارد
+ نوشته شده در  ساعت 14:9  توسط آقای زرد  | 
روزها...
ما را در سایت روزها دنبال می کنید

برچسب : هايي,براي, نویسنده : 0saharism7 بازدید : 107 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 0:00